گاهی اوقات ادم یه خوابهایی میببنه که تا چند ساعت یا حتی چند روز حس عجیش باهاش میمونه، انگار زندگی کردتش...پریشب یه خوابی دیدم که دیروز همش تو حس و حالش بودم..نه اینکه خواب مهمی بود، حسهاش خیلی عمیق بود...خواب دیدم یهو بدون اینکه هیچ امادگی داشته باشم، بهم یکی گفت تو حامله بودی این مدت و بچه ات تا دوروز دیگه به دنیا میاد.....!!!!!!!!!!!!اصلا شوکه شده بودم......یعنی رسما احساس میکردم دور خوردم...فک میکردم اخه چه طور ممکنه؟ من که تو این مدت 2کیلو بیشتر چاق نشدم...حالا من باهاش چیکار کنم؟ الان دیگه یه بچه واقعیه بزرگه و هیچ کاریش نمیشه کرد...به همه چی فک میکردم..همه چی دقیقا تو زمان الان بود....دقیقا... میخواستم گریه کنم..میگفتم من اخه حتی 9ماهم وقت نداشتم به بودنش فک کنم..الان یهو یه چیزی قراره بچم باشه... همه حسی داشتن به جز خوشحالی...میگفتم اخه من میخواستم اگه یه روزی هم صاحب بچه بشم با عشق خواستنش باشه....با این بچه ای که هیچ وقت خواسته نشده چیکار کنم...؟رسما احساس میکردم خدا یا زندگی یا هرچی که اسمش هست منو دور زده....بهم در اخرین لحظه گفته، که تو عمل انجام شده قرار بگیرم و کاریش نتونم بکنم...دیدم بالاخره باید بپذیرمش.....یهو احساس کردم این بچه قراره به دنیا بیاد..منتها انگار هیچ چیز پروسه به دنیا اومدنش از بدن من نبود...یه جوری انگار داخل یه محفظه و من دیدم در عرض چند ثانیه داره شکل میگیره...تحمل نداشتم نگاهش کنم.میترسیدم یه جوری انگار ناقص باشه که یهو یکی بهم گفت یه دنیا اومد یه پسره سالمه....عجیب ترین حسی بود که تا حالا تجربه کرده بودم...................حتی نمی تونم بگم خوب بود یا بد...بیشتر یه بهت بود.......سعی میکردم هرچه زودتر یه اسم براش پیدا کنم تا بقیه که میان ببیننش اسم داشته باشه....حالا خنده دار ترین بخشش این بود که تو خواب تنها اسم پسرونه ایی که بالاخره یادم اومد کسری بود!!بعد نصفه شب یهو با حال بد بلند شدم، شازده کوچوبو میگه تو خواب:خوبی؟ میگم خواب دیدم بچه دار شدیم! حالا تو خواب میپرسه؟اسمش چی بود؟ میگم کسری! شاکی شده که اسم قحط بود؟؟!؟!؟

از دیروز همش تو یه حس عجیبیم..........همش حس میکنم یه بخشی از من یه جای دیگه جا مونده.....همش احساس میکنم یه چیزی از من متولد شده..انگار نصفم اینجاست......نصف دیگم جای دیگه ایه..نمیدونم کجا فقط یه چیزی تو من رخ داده..مطمئنم...