مثل لاک پشتی به خواب رفته کنار اقیانوس.....
آدمها سفت می شوند...ادم سفت میشود....شاید درست مثل گِل..زیاد که پا بخوری سفت میشوی....
امروز که موهایش را از ته با ماشین زدم نه دستم لرزید نه حتی دلم........شاید حتی خندیدم...به کچلی اش...به خالهای ریز و درشت روی سرش که همیشه زیر موهایش قایم شده بود....به تک تک موهایی که چه ساده کنده میشدند...به چشمهای درشتش که یکهو تازه انگار زد بیرون و دیده شد...به همه چیز خندیدم...شاید حتی به خودم هم خندیدم........گاهی فکر نگرانی ها سنگین تر از رودر رو شدنشان است....
این روزها زیاد فکر نمی کنم..کز کرده ام جایی تنها ،زیر لاک خودم........
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۰/۱۱/۲۴ ساعت 22:45 توسط رها ...
|
این منم رها...کوله بر پشت به دنبال راه رهایی....