امروز بالاخره بعد 3-4 سال
دوری از علم و دانش کلاسامون شروع شد و من رفتم دانشگاه و باید اعتراف کنم که بعد
یه هفته خونه موندن و علافی و افسردگی اتفاق خوبی بود که کلاسا شروع شده و من بسی
حسم خوبه و خوشحالم...یعنی شما نمیدونید از اینکه دوباره دانشجو شدم چقدر شادم و
حس خوبی دارم! J
توی اولین قدم تو اولین روز
دانشگاه متوجه نکاتی شدم که نمی دونم چقدرش ناشی از تغییر و فاصله از 3-4 سال پیشه
که هنوز دانشگاه میرفتم و چقدرش به خاطر تغییر دانشگاه!ولی کلا موارد زیر امروز
برام جلب توجه میکرد!:
1.قد مانتوها به طرز چشمگیری
افزایش پیدا کرده!یعنی من با همون قد مانتویی که میرفتم 4-5سال پیش یونی،اونروز
بهم رسما تذکر دادن که خانم این چیه که پوشیدین؟! و من بهت زده اعلام کردم که باشه
دیگه نمی پوشم و وقتی داشتم اینو با تعجب برا خالاقیزیه تعریف میکردم نگاه عاقل
اندرسفیهی بهم کرد که واقعا چی فکر کردی اینو پوشیدی؟!!!
2.رنگ مانتو ها هم همش تیره ی
تیره شده و این وسط من ندید بدید که شوکه شده بودم بیشتر شوکه شدم که خیلی ها با
شال اومده بودن!البته برا دانشگاه تهران طبیعیه ولی اینجا انتظار نداشتم!
3.غذاهای دانشگاه به خصوص
کوبیده اش هنوز هم نقش غذای زیزیگولو داره!یعنی من با این که کم غذام رسما بعد یه
ساعت گرسنه ی گرسنه بودم!کبفت کباب کوبیده هم همون نوستالژیک دانشجویی بود فقط با
این تفاوت که حجم غذا به طرز چشم گیری کم شده بود!
4.بازهم برای من ندید بدید که
کل چیزی که بوفه ی دانشگاهمون به جز غذای سلف ارائه میکرد،اون هم بعد این که کلی
باکلاس شده بود،"هایدا" و "نصف هایدا" بود،دیدن بوفه با اون
همه غذا و فست فود و چیزای کافی شاپی حس خارج رفتگی بهم میداد!
5.فکر میکنم بچه ها به طرز
شدیدی افسرده تر شده ان!چون اصلا هیچ خبری از اون جوهای10-12 نفره ی دخترپسری دور
میز نشستن و چرت وپرت گفتن و خندیدن که ما6-7 سال پیش داشتیم ،نبود..
6.نمازخونه هنوز همون کاربرد
اصلی که خوابیدن توش بود رو تا حدودی حفظ کرده بود ولی امکانات رفاهیش مثل چادر و
..برای زیر سر گذاشتن به طرز چشم گیری کم شده بود…
7.حراستی ها هیزتر شدن…!لاک
ناخن هم مهم شده تو این چند سال گویا…
8.گوشمون به شنیدن انواع متلک
ها ی شدید و سنگین از جنس کارگری حسابی داره عادت میکنه!چیزایی که چند سالی میشد
از سن ما گذشته بود و نشنیده بودیم!به هرحال دانشگاه قبل ونک بود اینجا آزادی!
9.ساعت کلاسها به طرز عجیبی
زود شده!ملت بیکار از 7.5صبح میرن سرکلاس!باور نمیکردم!خوشبختانه من از 9صبحم!
10.و ده اینکه بابا!ما همیشه
تا وسط مهر،تا حذف و اضافه سرکلاس نمی رفتیم!اصلا کلاسی نبود که! ولی الان هنوز
مهر نشده و کلاسها با جدیت از اول این هفته شروع شده!