گاهی با خودم فکر می کنم که کاش زندگیم یک دکمه
ی آندو داشت..دست میگذاشتم روش می رفت و درست اونجایی که میخواستم وای می ایستاد و
شاید همون جا برای همیشه پازش می کردم...یک جایی اون وسط ها، نه یک جایی اون اول
ها یا شاید آخرهای فیلم....بعد میگم هر
چیزی که متوقف شه بوی گندیدگی می گیره، بهتر که پاز نشد...نمیدونم البته بهتر یا
بدتر..ولی یک روزهایی به یک جاهایی رسیدم که گفتم خوشحالم که پاز نشده بود...
دارم مقصر بازی ای میشم که اصولا من شروعش
نکردم...یکی دیگه شروعش کرد..یکی دیگه تصمیم گرفت ادامه اش بده و یکی دیگه تصمیم
گرفت کی اعلام کنه بازی تمومه...البته این بخش آخرش رو مطمئن نیستم....ومن تنها
کاری که کردم این بود که حالا که بازی ای شروع شده پس وایستم ونگاهش کنم، ببینمش،
برای خودم قواعد جدیدی توش بچبنم و به عبارتی برای خودم سوروایو کنم...
خوب من ادم پسیو بودن نیستم...هرچند گاهی شاید
بهتر بود که باشم ولی شاید برای من اینجوریه که حتی اگه روزی قرار باشه کسی منو بکشه،خودم قبلترش تصمیم بگیرم که خودم
رو بکشم که با تصمیم خودم مرده باشم...گاهی فکر میکنم کله شق و مغرورم..که برای من
دو قدم عقب کشیدن کسی مصادفه با سه قدم عقب تر کشیدن من...حتی اگه برای این سه قدم
عقب تر کشیدن دهنم صاف شده باشه.....
دارم مقصر بازی ای میشم که من شروعش نکردم.،که
من قواعدش رو نچیدم و موقع بازیش که شد فقط سعی کردم مثل یه بازیکن حرفه ای تمام
تلاشم رو بکنم که با بهترین توان خودم بازی رو پیش ببرم...که همیشه همین
طوره..همیشه توی یه سری روابط شاید یک سری ها محبوب ترن...شاید یک سری ها نقش گنجی
رو برای بقیه دارند که تو شانسی پیدا کردی برای داشتنشان و حالا اگه نتونی نگهشان
داری بازنده ای...که تو بعضی روابط انگار هرکاری کنی مقصر تویی..هر کاری کنند هم
مقصر تویی... و تویی که فقط سعی کردی قواعد بازی جدید چیده شده را به بهترین نحو اجرا
کنی، با هزار نگاه چپ و راست مقصر میشی برای انجام این بازی..غاقل از اینکه من
شروع کننده ی این بازی نبودم...هرچند بعد از اینکه شروع شد سعی کردم بازیگر جدید و
قوی تری رو از توی دل بازی و دل خودم
بیرون بکشم.....
پی نوشت: چیز زیادی نمیخوام، مدتهاست الان یاد گرفتم که زیاد یا کم چیزی نخوام...فقط کاش امشب کسی بود که من رو در آغوش می گرفت..
پی نوشت2: وقتی می نویسم انگار آب می شود روی آتش..بعد پیش خودم فکر می کنم که واقعا اینطوری بود؟
پی نوشت 3:گفتم مغرورم ....مطمئنم از توانایی خودم....چه مقصر بازی خوانده شوم یا قربانی بازی، دیگه برام فرقی نداره...حالا که بازی شروع شده، برنده از اون بیرون میرم....نه اینکه من برنده باشم و دیگری بازنده...دیگری برام مهم نیس..جدا از قصه ی دیگری، رهای پایان بازی با رهای کنونی کیلومترها فاصله خواهد داشت و هزاربار رهاتر خواهد بود...