واقعا به خواب هم نمیدیدم یک روزبشه که ،فردای 13 بدر یعنی درست روز 14فروردین از خواب بیدار شم و با یک حس عجیب رضابت از زندگی بگم: آخیشششششش..عید تموم شد...زندگی عادی...تنهایی.......ولی امروز که دیدم با چه شعفی نشستم پای پروژه های بادخورده و بدقلق ، در حالیکه خونه خلوت بود و خبر خاصی نبود و همه ی زندگی عادی عادی بود،خودمم تعجب کردم که چقدررررررررررررررر واقعا به این زندگی عادی نیاز داشتم! یکهو دیدم که به خواب هم نمیدیدم روز فردای سیزده بدر اینقدر به شدت و آشفته نشستن پای کار، لذت بخش هم  باشه...
عید هیچ دید و بازدیدی نرفتیم...خوب وقتش هم نبود..مامان تزریق داشت و تقریبا همه ی روزهای عید با مامان پر شد...خوشحالم این عید تموم شد...حداقل دیگه ته ذهنم حرص نمیخورم عید هم شد و هیچ کاری نکردم!
سلام دوباره زندگی عادی من.....!